معنی چوب‌ تراشی

حل جدول

لغت نامه دهخدا

کاشی تراشی

کاشی تراشی. [ت َ] (حامص مرکب) شغل و عمل کاشی تراشی. || (اِ مرکب) محل کاشی تراشی.


اشکال تراشی

اشکال تراشی. [اِ ت َ] (حامص مرکب) ساختن اشکال در کارها. بهانه جوئی. سختگیری در کارها.
- اشکال تراشی کردن، بهانه جویی کردن.


شانه تراشی

شانه تراشی. [ن َ / ن ِت َ] (حامص مرکب) عمل شانه تراش. شانه سازی. || (اِ مرکب) محل تراشیدن شانه. دکان شانه تراشی.


شاه تراشی

شاه تراشی. [ت َ] (حامص مرکب) عمل شاه تراش.


حساب تراشی

حساب تراشی. [ح ِ ت َ] (حامص مرکب) عمل حساب تراش.


خرج تراشی

خرج تراشی. [خ َ ت َ] (حامص مرکب) عمل خرج تراش.


سنگ تراشی

سنگ تراشی. [س َ ت َ] (حامص مرکب) عمل سنگ تراش.


موی تراشی

موی تراشی. [ت َ] (حامص مرکب) صفت و شغل موی تراش. (یادداشت مؤلف). عمل تراشیدن و ستردن موی کسی. (از ناظم الاطباء).
- قلم موی تراشی، قلم که بدان موی ابرو یا پیشانی و صورت زنان را بسترند.موچین. (از یادداشت مؤلف).


نی تراشی

نی تراشی. [ن َ / ن ِ ت َ] (حامص مرکب) عمل برکندن نی نیزارها برای اصلاح زمین. (یادداشت مؤلف).


ریش تراشی

ریش تراشی. [ت َ] (حامص مرکب) عمل ریش تراش. تراشیدن ریش. (یادداشت مؤلف). رجوع به ریش تراش شود.


بهانه تراشی

بهانه تراشی. [ب َ ن َ / ن ِ ت َ] (حامص مرکب) عمل بهانه تراش. عذر و بهانه ٔ بی جا آوردن. (فرهنگ فارسی معین).

فرهنگ فارسی هوشیار

مس تراشی

تراش دادن مس. یا چرخ مس تراشی. چرخی که بوسیله آن مس را تراش دهند: اختراع چرخ مس تراشی که باین چرخ سطح ظروف مسینه را از درون و بیرون نیک صافی و سترده میکنند.

فارسی به انگلیسی

چوب‌

Bat, Pole, Spigot, Stake, Stick, Switch, Wood, Xylem

فارسی به عربی

معادل ابجد

چوب‌ تراشی

922

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری